سيدمحمد بهشتي در روزنامه اعتماد نوشت:
ايران طي ٢٠سال اخير رتبه اول مصرف سنگ ساختماني در جهان را كسب كرده. عادي است اگر بشنويم ايرانيها در مسابقات كشتي يا توليد فرش و پسته در جهان اول شدهاند. اما شنيدن اين خبر غافلگيركننده است. نه كسي براي آن برنامهريزي كرده و نه ظاهرا ظرفيت خاصي بدين منظور وجود دارد. گويي بدون قصد، به مرور و در خفا اتفاقاتي افتاده. چطور است كه ايتاليا با آن سابقه پردامنه در توليد آثار هنري و بناهاي باشكوه سنگي يا در هندوستان با آن همه جمعيت و معابد عظيم و پركار، يا در چين و ايالات متحده با بيشترين حجم ساخت و ساز رتبه اول را ندارند. اين سوال پيش ميآيد كه مدال طلاي نماي سنگي را گرفتن، يعني چه؟ خوب است يا بد؟ چه پيامي در آن نهفته است؟
سرزمين بياباني ايران از معدود بسترهاي تمدنساز است كه به دليل كوهستاني بودن، دسترسي به سنگ در آن آسان است چراكه عمده زيستگاههايش در دامنههاي يك كوه آرميدهاند تا از مواهبي چون هواي معتدل و آب كافي و ييلاق برخوردار شوند. از بيشتر كوهها هم ميتوان سنگ براي ساختمانسازي استحصال كرد. ولي وقتي به سنت معماريمان نگاه ميكنيم، در كمال تعجب ميبينيم عمارتها و شهرها نه با سنگ بلكه اغلب با خشت و آجر بنا ميشدند و تعداد ابنيه سنگي را ميتوان با انگشتان دست شمرد و كاربرد سنگ به پي و سازه و ازاره محدود بوده. آيا ميتوان گفت نياكان ما ارزش سنگ ساختماني را درك نميكردهاند و آن را نميشناختهاند؟ بلكه از سر ناداني مصالح به اين زيبايي و سهلالوصولي را رها كرده خود را گرفتار خشتي ساختند كه مقاومت كمي دارد و آجري كه پختش سوخت فراوان لازم دارد؟ البته با وجود تنسوخنامههاي متعدد، صدور چنين رايي ناصواب است. رسالاتي چون جواهرنامه، خواصالاحجار و عرايسالجواهر نشان ميدهد از هزاران سال قبل شناخت كاملي از رخام و مرمر زرد و جزع (اونيكس) و الاسطريس (آلباتر) و مرمر سبز (مالاكيت) و مرمر سفيد (تراورتن) وجود داشته.
همچنين فراواني، نفاست و ظرافت حجاري ستونها و ازارهها و تزيينات سنگي آثار تاريخي نيز مهر تاييدي است بر مهارت عملي مترتب بر آن. از بعد اقتصادي، ممكن است تصور كنيد سنگ مصالحي ارزان قيمت و به صرفه است كه چنين كاربرد وسيعي پيدا كرده. اما نياز به تكاپوي چندان ندارد فهميدن آنكه اجراي پيچيده نماهاي سنگي باعث ميشود تا قيمت تمام شده آن به مراتب از نماهاي معمول مثل سيمان شسته گرانتر شود. علاوه بر آنكه در اثر همنشيني با آلودگي و آفتاب تند هوازده ميشوند و عمر مفيد كمتري دارند.اي كاش نود درصد برداشت معادن سنگ به مصرف داخلي نميرسيد تا حداقل ميگفتيم استخراجش موجب ارزآوري است و صرفه اقتصادي دارد.
شايد بگوييد بهبود تكنولوژي بهرهبرداري از سنگ را آسان و بهصرفه كرده. اما نگاهي سطحي به معادن و كارگاههاي عمدتا قرون وسطايي سنگبريمان، ما را قانع ميكند تا از اين شبهه نيز درگذريم. ضمن آنكه در جهان هستند نمونههايي همچون تمدن اروپايي كه از گذشتههاي بسيار دور، بدون داشتن تكنولوژيهاي امروزين، از فرسخها راه و با مشقت زياد سنگ را استخراج ميكردند تا ابنيه عظيمي برپا كنند. در واقع اين تكنولوژي نبوده و نيست كه ميل به نمايش سنگ را ايجاد ميكند.
پس وقتي براي كسب رتبه اول در دنيا نه دليل تاريخي وجود دارد، نه اقتصادي و نه تكنولوژيك، نبايد مشكوك شد؟ نكند يك جاي كار ايراد دارد؟ نكند اين علامت يك بيماري حاد واگير است كه فقر و غنا يا پايتختنشين و غيرپايتختنشين نميشناسد. چگونه است كه از مصالحي پرهزينه و كمياب در سطح جهان، به مقياسي گسترده در كف و پاركينگ و راهپله و نما استفاده ميشود ولي در شوونات ديگر چنين ولنگارياي وجود ندارد. منابع تجديدناپذيري كه طي ميليونها سال شكل گرفته را بهصورتي بيبند و بار صرف تزيين بناهايي ميكنيم كه عمر مفيدش خوشبينانه دو دهه است و بعد به عنوان نخاله و زباله دور ميريزيمشان. مخصوصا وقتي پاي مسالهاي مهم چون تنوع طبيعي و اقليمي ايران در ميان است كه به اقتضاي آن هركجا كيفيتي خاص از نما را ميطلبد و سنگ گاه نامناسبترين و غيراقتصاديترين ماده براي پوسته بنا محسوب ميشود. اندك درصدي هم كه صادر ميشود، فله است. حال آنكه تا يك سده پيش نزد آباي ما صدور ماده خام و خامخواري مذمومترين عمل بود. خدا ميداند چه فاجعهاي در حال شكلگيري است: به مفت واگذار كردن منابع خدادادي گرانبها به كساني كه با استفاده از كارگر و سوخت كمبها به قيمتي نازل جواهري نادر را به دست آورده و چون زحمتي برايش نكشيدهاند، قدردان نيستند. سپس اين محصول زحمت هزاران سده زمين را آسان تبديل به ضايعات كردن و بهواسطه حجم عظيم زباله با تبعاتي گران دست و پنجه نرم كردن. اگر كسي از كشوري ديگر بيايد فكر ميكند ما چه ثروتمنديم كه كف پاركينگ و ديوار راهپله و نماي ساختمانهامان همه از سنگ است و چنين آسوده هم آن را مثل كاغذ باطله دور ميريزيم. اما خودمان كه ميدانيم چه فقيريم. ما از سنتي غني كه نياكانمان برجاي گذاشتهاند حتي پرسش نميكنيم چه رسد به بهرهگيري: چرا با وجود فراواني و تنوع و ارزش انواع سنگها، در كارنامه تاريخي ما بناهاي سنگي كمشمارند؟ سنگ كه با سنگيني و سختي مترادف است چه دارد و چه ندارد كه ايرانيان از آن پرهيز داشتند؟ چه چيز را فراموش كردهايم كه امروزه چنين تشنه بهرهگيري از سنگ شدهايم؟