«در شرایطی هستیم که فیلمهای بنده حقیر را لایق حضور در جشنواره فجر نمیدانند. من شهاب حسینی هستم؛ یک آشغال دوستداشتنی!» حرفهای شهاب حسینی که در اکران فیلم محسن امیریوسفی بر زبان آورد با استقبال زیادی مواجه شده است. کلیپ آن در فضای مجازی مدام بازنشر میشود و کاربران بسیاری زبان به تمجید از او گشودهاند و به خاطر این جسارت و اعتراض، که اتفاقا مصادف با اکران یک فیلم معترض شده، ستایشش کردهاند.
اما شاید فرصت خوبی باشد که بگوییم چنین طعنهها و انتقاداتی واجد ارزش نیست. شهاب حسینی هنرمند درجه یک سینمای ماست، ولی گلایههایی مشابه حرفهای اخیرش را نباید جدی گرفت. چرا؟ چون او نشان داده که فقط وقتی اعتراض میکند که پای منافع شخصی در بین باشد. ایرادی ندارد؛ همه حق اعتراض دارند، اما فرق است بین مارلون براندو که به هواداری از سرخپوستها جایزهاش را نمیگیرد و بیانیه اعتراضی به اسکار میفرستد با کارگردانی که از جایزه خودش دلخور است و میخواهد شو بدهد.
دور و برمان معترضهای نمایشی از این دست یا کسانی که فقط برای خودشان دل میسوزانند کم نداریم. شاید یکی از مشهورترینها در عالم فوتبال محمد مایلیکهن است؛ کسی که همیشه به انتقادها و گلایههایش شناخته شده، اما او را نمیتوان چهره حقطلب و منصفی دانست، چرا که مایلیکهن هم هر وقت در موقعیت مناسبی بوده لام تا کام حرف نزده.
هر وقت امتیازی به او داده شده سکوت کرده و فقط زمانی به صدا درآمده که از امتیازات و جایگاههای مناسب محروم مانده؛ اپوزیسیون فصلی. علی کریمی فرق دارد؛ کسی که حتی در فرصتهایی که هیچ نفعی برایش نداشته وسط آمده و حقی را طلب کرده. وقتی که خونی به زمین ریخته شده یا ظلمی به کسی رفته.
داستان بسیاری از معترضهای جامعه ما داستان مایلیکهن است. به همین دلیل هم هست که جدی گرفته نمیشوند. مثل رئیس دولتی که در دوران خودش با بزرگترین بیانصافیها مواجه بودیم که هیچ نمیگفت و حالا که دوستانش قرار است بابت تخلفات خود حساب پس بدهند یادش افتاده که از عدالت بگوید و از حق و انصاف.
چنین ادعاهایی را چقدر باید بها داد؟ معلوم است که چنین شخصیتی، فردا که دوباره به قدرت برگشت همه اینها را از یاد خواهد برد و دوباره دنیا را بر وفق مراد خواهد دید. قیاس ایشان با شهاب حسینی معالفارق است، اما شهاب حسینی عزیز هم نشان داده که هر وقت موقعیتهای مناسبی داشته، اگر تاییدکننده تمام و کمال اوضاع نبوده، گلهای هم نداشته.
وقتی موجی اجتماعی راه افتاده، دلیلی برای همراهی ندیده و اوقاتی مثل حالا هم باید به ما حق بدهد که بگوییم بیخیال برادر! دوباره یک موقعیت خوب گیر میآید و استفاده میکنیم و دعاگو خواهیم بود. این دو روز خواهد گذشت.